عشق مجنون |
|||||||||||||||||
روز مـحـشــر پـرسـيـد ز مـن رب جـلــــــــي پنج شنبه 11 تير 1394برچسب:, :: 18:48 :: نويسنده : بهنام
خنده ام میگیره وقتی پس از مدتها بی خبری...
شنبه 6 تير 1394برچسب:, :: 18:7 :: نويسنده : بهنام
گفتم برایت میمیرم
دو شنبه 25 خرداد 1394برچسب:, :: 9:49 :: نويسنده : بهنام
بگذار هر کسي هر چه دوست دارد بگويد ...
مهم اينست که تو عزيز مني !
و من از تمام خوبي هاي دنيا ...
فقط و فقط تو را ميخواهم !!!
گر چه نه اسمت کنار اسم من...
نه سقفت هم سقف من
شنبه 23 خرداد 1394برچسب:, :: 8:46 :: نويسنده : بهنام
لمس کن کلماتی که برایت مینویسم
تابخوانی و بدانی که چقدرجایت خالیست
تابدانی نبودنت آزارم میدهد
لمس کن کلمات را که لمس ناشدنیست که از دل تنگم مینویسم
تابدانی چقدردلم برایت تنگ شده لمس کن و درک کن برگرد
پنج شنبه 7 خرداد 1394برچسب:, :: 17:30 :: نويسنده : بهنام
من از این که تو خوشبختی
نه آرومم، نه دلگیرم
یه جوری زخم خوردم که
نه می مونم، نه می میرم
تمام آرزوم این بود
یه رؤیایی که شد دردم
یه بارم نوبت ما شد
ببین چی آرزو کردم!
یه عمره با خودم میگم:
خدا رو شکر خوشبخته
خدا رو شکر خوشبختی
چقدر این گفتنش سخته
![]() دو شنبه 4 خرداد 1394برچسب:, :: 19:29 :: نويسنده : بهنام
شاید اگه میدونستی …
من چه راهی رو برای رسیدن بهت دارم طی میکنم
این طور منو ولم نمیکردی و بری
شاید اگه میدونستی …
خسته شدن پاهام از این همه رفتنو بهت نرسیدن
اینطور منو نمی شکستی و بزاری بری
شاید اگه میدونستی …
ولش کن …
مهم نیست …
دیگه هیچی از من برات مهم نیست …
برو بلکه تو ام همین راهو طی کنی
برو بلکه تو ام یه روزی با غمها سر کنی …
![]() دو شنبه 28 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 18:21 :: نويسنده : بهنام
اَز “خــوب” به “بَـــد” رفتن به فاصله لـذت پَریـدن اَز یــک “نَهر باریـک” اَست اَمـا بَرای بَرگشتن ، بایَــد اَز اُقیـانوس گُـذشت…
مَن قصه بودنش را تا اَبـد اینـگونه آغاز میــکُنم : یکی بـود … ََرَفـــت !! خُـدایــــــا مُراقبش بـــاش!!! هَمیشه…..
بـہ دَسـت خُـــدآیـی مـ ے سپـــآرَمـتـ ڪـہ هـیــــچ وَقـت تـــو رآ بـہ دسـتٍ مَـטּ نَـسپـــآرد...!!!
دو شنبه 28 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 10:6 :: نويسنده : بهنام
مثل قالی نیمه تمام... به دارم کشیده ای!!!
چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 15:2 :: نويسنده : بهنام
عشق یعنی چه باشی چه نباشی
هرصبح چشمانم را به روی چشمانت بازکنم
هرروز دستانم را با لمس دستانت گرم
وهرشب نفسم را به نفست بندکنم
عشق یعنی
درانتظاردیدنت ثانیه هارا بشمارم
با یادت زندگی کنم
وروزی که بیایی
طپشهای قلبت تنها آرامش این قلب بیقرارشود
عشق یعنی
لذت ببری ازانتظارجان کاهی که هرلحظه دیوانه ات می کند.
![]() چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 14:40 :: نويسنده : بهنام
یعنــی میــشود همیـــن حالا ؛
همیـــن لحظـــــه !
حتــــــــــــــــــی اشتبـــاهی ....
یــادم بیفتــی .... !؟
می شود ... !!!؟؟؟
![]() می پـرسَنـد .. متـاهـِلی یـا مجـَــرد!؟
می گویــَم متعهــِدم!
متعهــِد بـه عِـشـقِ تــ♥ـو
♥ عشق با شکوه و آسمانیم ♥
![]() یک شنبه 20 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 11:48 :: نويسنده : بهنام
یکی تویی و یکی من...با این مـــاه که هنوز هم این شهــــر را تحمل میکنـــد...
همین ســـــه تا بس است... حتی اگر ماه هم نبود... من قانعم... به یـــک تو و یـــــک من ... مگر میان تو وماه فرقی هم هست؟؟؟ ای کاش بود...آن وقت شاید همـــه چیز جــــز تو معنایی داشت... اما...حالا که ندارد... حالا همـــــه چیز تویی.... تمام شعـــــــرهایی که با عشــــــق میخوانم... تمام روزهای خـــــــوب... تمام لبخنــــــد های من... تمام گنـــــــاه های با لذت... تمام زندگـــــی... همــــه چیز تویی...چیز دیگـــــری هم اگر جـــــز تو بود... فـــــــــدای یک تبسمت... فـــــــــدای یک تبسمت...
اندازه ی صد سال نوری از دلت دورم باید همیشه دور باشم از تو ، مجبورم! شاعر شدن یعنی فقط حسرت ... فقط حسرت!
درباره وبلاگ ![]() 59/07/09 *************************** به تو که میرسم مکث میکنم … انگار در زیباییت چیزی را جا گذاشته ام مثلا در صدایت آرامش ، در چشمهایت زندگی ! نمی دانم چشمانت با من چه کرد ؟ فقط وقتی که نگاهم کردی چنان دلم از شیطنت نگاهت لرزید که حس میکنم چقدر زیباست فدا شدن برای چشمهایی که تمام دنیاست … *********************** از زندگـــــی کسی حذف شدم ؛ کــــه برای داشتنش خیلی ها را از زندگــــــی ام حذف کرده بودمــــــــ . . . . . . . -------------------------------------------------- چقدسخته همه روخط بزنی تا به یه نفربرسی غافل ازاینک تولیست اون اولین کسی باشی ک خط خوردی! ------------------- به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم. یا پاشیدن زهر نا مرديت را خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود .,...,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,.,. خــבایا...رۅزگــــارت با من ۅ احســــاسم بــב تا ڪــرב٬ بــב...!!! <<<<<<<<<<<<<<<<< می ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ میﮐﻨﺪ، ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ .. ﭘﯿﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺒﺘﻼ ﻧﺸﺪﻩ بودند ... ************** دلی که شکستی را گچ چاره نکرد، گل گرفتمش . . . ********* ساده بودم که تو را ساده تجسم کردم درد لبخـند تـو را بـا گریـه تبـسم کـردم آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها ![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||
![]() |